در این نوشته، به بررسی یکی از نوشتههای کمتر شناخته شده اما بسیار جالب بنجامین فرانکلین، یکی از پدران بنیانگذار ایالات متحده آمریکا، میپردازیم. فرانکلین، که بیشتر به خاطر نقشهای سیاسی و علمیاش شناخته میشود، در این اثر طنزآمیز خود به نقد برخی از رویکردهای علمی زمان خود میپردازد. این نامه در سال ۱۱۶۰ خورشیدی، یکسال قبل از تاسیس قاجاریه و به حکومت رسیدن آغامحمدخان قاجار نوشته شده است.از آن غالباً با عنوان “افتخار آفرینش به نفخ” یا “نامهای به یک آکادمی سلطنتی” شناخته میشود، به گونهای استعارهای به اهمیت علم کاربردی و نقد برخی از تحقیقات غیرعملی دانشمندان آن دوره میپردازد. در ادامه، ترجمهای آزاد و مدرن از این نوشته را به زبان فارسی ارائه خواهیم داد که همراه با حفظ منطق و مفهوم اصلی، ساده و قابل فهم باشد. ترجمه صحیح A Letter to a Royal Academy about farting یا To the Royal Academy of Farting شاید کمی سخت باشد. برای این ترجمه از Chat GPT4 استفاده شده است. فرانکلین ضمن به سخره گرفتن پروژههای علمی غیرعملی، پیشنهادی عجیب برای مطالعه علمی ارائه میدهد: کشف دارویی که بتواند بوی نامطبوع گازهای رودهای را به بویی دلپذیر تبدیل کند. این مقاله نه تنها نمونهای از هوش و طنز فرانکلین است، بلکه به زیرکی به اهمیت کاربردی بودن علم و تحقیقات میپردازد.
رساله بنجامین فرانکلین: با افتخار وِل بدید!
آقایان،
با علاقه به سوال جایزه ریاضی اخیر شما که به جای یک سوال در زمینه فیزیک برای سال آینده پیشنهاد شده بود، نگاهی انداختم. سوال این بود: “چگونه میتوان بیشترین تعداد از یک شکل کوچکتر و مشخص را در یک شکل بزرگتر داده شده قرار داد؟” خوشحال شدم که با کلماتی چون “این کشف، با گسترش مرزهای دانش ما، بیفایده نخواهد بود”، فهمیدم که شما کاربردی بودن را در پرسشهایتان مهم میدانید، که همیشه در همه آکادمیها چنین نبوده است. بنابراین، نتیجه گرفتم که شما این سوال را به جای یک سوال فیزیکی پیشنهاد کردهاید، چرا که شاید در آن زمان نمیتوانستید سوال فیزیکی با فایده بیشتری پیدا کنید.
اجازه دهید پیشنهادی در همین زمینه برای در نظر گرفتن شما، و اگر موافق باشید، برای بررسی جدی توسط پزشکان دانا، شیمیدانها و غیره در این عصر روشنگری ارائه دهم.
همه میدانند که در هضم غذای معمولی ما، مقدار زیادی گاز در رودههای انسانها تولید میشود.
رها ساختن این گاز و اختلاط آن با هوا، معمولاً به دلیل بوی بد همراهش، برای اطرافیان ناخوشایند است.
بنابراین، همه افراد با فرهنگ برای جلوگیری از رنجاندن دیگران، تلاشهای طبیعی برای خارج کردن این گاز را به زور سرکوب میکنند.
نگه داشتن این گاز به خلاف طبیعت، نه تنها اغلب درد فراوانی در حال حاضر ایجاد میکند، بلکه بیماریهای آیندهای مانند کولیکهای مزمن، فتقها، تیمپانیها و غیره را به دنبال دارد که اغلب برای ساختار بدن و گاهی اوقات برای خود زندگی مخرب است.
اگر بوی بدی که همراه این گازها است وجود نداشت، افراد مودب احتمالاً در رها کردن این گاز در جمع، همانند تف کردن یا دمیدن بینیشان، هیچ محدودیتی نداشتند.
بنابراین، سوال جایزه من این خواهد بود: کشف دارویی سالم و خوشایند که به غذای معمولی ما یا سسهایمان اضافه شود تا تخلیه طبیعی گاز از بدنمان نه تنها بیبو، بلکه مطبوع و خوشبو شود.
این طرح، یک پروژه خیالی و کاملاً ناممکن نیست، چرا که ما از قبل دانشی در مورد روشهایی داریم که میتوانند بوی آن را تغییر دهند. کسی که گوشت کهنه و به ویژه با پیاز زیاد میخورد، بویی ایجاد میکند که هیچ جمعی تحمل نمیکند؛ در حالی که کسی که مدتی تنها از سبزیجات زندگی کرده باشد، نفسی به قدری پاک دارد که حساسترین بینیها هم آن را احساس نمیکنند و اگر بتواند صدای خروج را کنترل کند، میتواند در هر جایی بدون توجه دیگران به ناراحتیهایش رهایی بخشد. اما چون برای بسیاری رژیم غذایی کاملاً گیاهی نامناسب است، و از طرفی کمی آهک سریع به چاههای فاضلاب اضافه شود تا مقدار زیادی از هوای بدبو ناشی از مقدار زیادی مواد فاسد در چنین مکانهایی را تصحیح کند و حتی خوشبو کند، چه کسی میداند شاید کمی پودر آهک (یا چیز مشابه دیگری) که در غذای ما اضافه شود، یا شاید یک لیوان آب آهکی که در شام نوشیده میشود، همان تأثیر را روی هوای تولید شده و خارج شده از رودههای ما داشته باشد؟ این ارزش آزمایش کردن دارد. همچنین، مطمئن است که ما قدرت تغییر بوی دیگر ترشحات، ادرارمان را داریم. خوردن چند ساقه اسفناج باعث میشود که ادرار ما بوی ناخوشایندی پیدا کند؛ و یک قرص تربانتین به اندازه یک نخود، بوی خوش بنفشه به آن میبخشد. پس چرا باید در طبیعت ناممکن تلقی شود که وسیلهای برای خوشبو کردن نفخ ما بیابیم، همانطور که برای ادرارمان یافتهایم؟
برای تشویق این پژوهش، و به خاطر افتخار جاودانهای که از آن انتظار میرود، بیایید در نظر بگیریم که چقدر از دستاوردهای علمی گذشته که فیلسوفان را مشهور کرده، واقعاً برای بشریت یا حتی بخش کوچکی از آن مفید بودهاند. آیا امروز در اروپا بیست نفر هستند که از دانشی که از ارسطو به دست آوردهاند، خوشحالتر یا آسودهتر باشند؟ چه آرامشی میتواند گردابهای دکارت به کسی بدهد که در رودههای خود طوفان دارد! آیا دانش جاذبه متقابل نیوتن از ذرات ماده، میتواند به کسی که از دفع متقابل و دردناک آنها و تورمهای شدیدی که ایجاد میکند، رنج میبرد، آسایش ببخشد؟ آیا لذتی که عدهای اندک از فیلسوفان از دیدن تفکیک نور به هفت رنگ توسط منشور نیوتنی، چندین بار در زندگی خود حاصل میکنند، قابل مقایسه است با آسایش و راحتی که هر انسانی میتواند هفت بار در روز با آزادانه خارج کردن گاز از رودههای خود احساس کند؟ مخصوصاً اگر به عطر تبدیل شود: چرا که لذتهای یک حس، کمتر از حس دیگر نیستند، به جای خوشایند کردن چشم، میتواند بوی اطرافیان خود را دلپذیر کند و شادی بسیاری را فراهم آورد که برای ذهن نیکوکار، بینهایت رضایتبخش است. روح بخشندهای که اکنون تلاش میکند تا بفهمد دوستانی که او سرگرم میکند، شراب قرمز یا بورگونی، شامپاین یا مادیرا را ترجیح میدهند، آنگاه پرس و جو میکند که آیا مشک یا لیلیوم، گل رز یا برگاموت را انتخاب میکنند و متناسب با آن تدارک میبیند. و البته چنین آزادی در بیان عطرها و خوشحال کردن یکدیگر، برای خوشبختی انسانی از آزادی مطبوعات یا توهین به یکدیگر که انگلیسیها آماده جنگ و مرگ برای آن هستند، بسیار مهمتر است. در کوتاه، اگر این اختراع تکمیل شود، همانطور که بیکن بیان کرده، فلسفه را به کار و دل مردم میآورد. و من نتیجه میگیرم که در مقایسه با آن، برای کاربردی بودن عمومی و مداوم، علم فیلسوفان فوق الذکر، حتی با افزودن، آقایان، به “شکل دلخواه” شما و اشکال درج شده در آن، همه با هم، به زور یک
FART-HING است!
Letter from Benjamin Franklin to a Royal Academy About Farting (1781)
GENTLEMEN,
I have perused your late mathematical Prize Question, proposed in lieu of one in Natural Philosophy, for the ensuing year, viz. “Une figure quelconque donnee, on demande d’y inscrire le plus grand nombre de fois possible une autre figure plus-petite quelconque, qui est aussi donnee”. I was glad to find by these following Words, “l’Acadeemie a jugee que cette deecouverte, en eetendant les bornes de nos connoissances, ne seroit pas sans UTILITE”, that you esteem Utility an essential Point in your Enquiries, which has not always been the case with all Academies; and I conclude therefore that you have given this Question instead of a philosophical, or as the Learned express it, a physical one, because you could not at the time think of a physical one that promis’d greater Utility.
Permit me then humbly to propose one of that sort for your consideration, and through you, if you approve it, for the serious Enquiry of learned Physicians, Chemists, &c. of this enlightened Age.
It is universally well known, That in digesting our common Food, there is created or produced in the Bowels of human Creatures, a great Quantity of Wind.
That the permitting this Air to escape and mix with the Atmosphere, is usually offensive to the Company, from the fetid Smell that accompanies it.
That all well-bred People therefore, to avoid giving such Offence, forcibly restrain the Efforts of Nature to discharge that Wind.
That so retain’d contrary to Nature, it not only gives frequently great present Pain, but occasions future Diseases, such as habitual Cholics, Ruptures, Tympanies, &c. often destructive of the Constitution, & sometimes of Life itself.
Were it not for the odiously offensive Smell accompanying such Escapes, polite People would probably be under no more Restraint in discharging such Wind in Company, than they are in spitting, or in blowing their Noses.
My Prize Question therefore should be, To discover some Drug wholesome & not disagreable, to be mix’d with our common Food, or Sauces, that shall render the natural Discharges of Wind from our Bodies, not only inoffensive, but agreable as Perfumes.
That this is not a chimerical Project, and altogether impossible, may appear from these Considerations. That we already have some Knowledge of Means capable of Varying that Smell. He that dines on stale Flesh, especially with much Addition of Onions, shall be able to afford a Stink that no Company can tolerate; while he that has lived for some Time on Vegetables only, shall have that Breath so pure as to be insensible to the most delicate Noses; and if he can manage so as to avoid the Report, he may any where give Vent to his Griefs, unnoticed. But as there are many to whom an entire Vegetable Diet would be inconvenient, and as a little Quick-Lime thrown into a Jakes will correct the amazing Quantity of fetid Air arising from the vast Mass of putrid Matter contain’d in such Places, and render it rather pleasing to the Smell, who knows but that a little Powder of Lime (or some other thing equivalent) taken in our Food, or perhaps a Glass of Limewater drank at Dinner, may have the same Effect on the Air produc’d in and issuing from our Bowels? This is worth the Experiment. Certain it is also that we have the Power of changing by slight Means the Smell of another Discharge, that of our Water. A few Stems of Asparagus eaten, shall give our Urine a disagreable Odour; and a Pill of Turpentine no bigger than a Pea, shall bestow on it the pleasing Smell of Violets. And why should it be thought more impossible in Nature, to find Means of making a Perfume of our Wind than of our Water?
For the Encouragement of this Enquiry, (from the immortal Honour to be reasonably expected by the Inventor) let it be considered of how small Importance to Mankind, or to how small a Part of Mankind have been useful those Discoveries in Science that have heretofore made Philosophers famous. Are there twenty Men in Europe at this Day, the happier, or even the easier, for any Knowledge they have pick’d out of Aristotle? What Comfort can the Vortices of Descartes give to a Man who has Whirlwinds in his Bowels! The Knowledge of Newton’s mutual Attraction of the Particles of Matter, can it afford Ease to him who is rack’d by their mutual Repulsion, and the cruel Distensions it occasions? The Pleasure arising to a few Philosophers, from seeing, a few Times in their Life, the Threads of Light untwisted, and separated by the Newtonian Prism into seven Colours, can it be compared with the Ease and Comfort every Man living might feel seven times a Day, by discharging freely the Wind from his Bowels? Especially if it be converted into a Perfume: For the Pleasures of one Sense being little inferior to those of another, instead of pleasing the Sight he might delight the Smell of those about him, & make Numbers happy, which to a benevolent Mind must afford infinite Satisfaction. The generous Soul, who now endeavours to find out whether the Friends he entertains like best Claret or Burgundy, Champagne or Madeira, would then enquire also whether they chose Musk or Lilly, Rose or Bergamot, and provide accordingly. And surely such a Liberty of Expressing one’s Scent-iments, and pleasing one another, is of infinitely more Importance to human Happiness than that Liberty of the Press, or of abusing one another, which the English are so ready to fight & die for. — In short, this Invention, if compleated, would be, as Bacon expresses it, bringing Philosophy home to Mens Business and Bosoms. And I cannot but conclude, that in Comparison therewith, for universal and continual UTILITY, the Science of the Philosophers above-mentioned, even with the Addition, Gentlemen, of your “Figure quelconque” and the Figures inscrib’d in it, are, all together, scarcely worth a
FART-HING.
دیدگاهتان را بنویسید